به گزارش صبح دنا، استان کهگیلویه و بویراحمد در هشت سال دفاع مقدس با فرزندان غیور و رشید خود افتخارات زیادی آفرید و شهیدان بزرگی تقدیم اسلام و انقلاب کرد.شهیدان و سرداران والامقامی مانند برادران تقوی که در علم و ایمان و تقوا زبانزد بودند و شهید شاخص کشور نام گرفتند.
استانی که فرزندان با اخلاص مانند شهیدان حسین رزمنده، ولیپور، بازگیر، پناهی و لطیففر را تقدیم کرد که در رزم و جهاد نمونه مردان شبزندهدار و شیران بیشه جنوب بودند.
در همین خصوص رضا منطقی عکاس و فیلمبردار دوران هشت سال دفاع مقدی و روایتگر امروز برای نسل جدید از رشادت کسانی میگوید که پس از سالها جنگ و جهاد و پوشیدن لباس رزم عاقبت به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود رسیدند.
منطقی از روزی میگوید که شهید والامقام رحمتالله دانشی برای گذراندن دوران آموزشی خود به کازرون میرود و هنگامی که به دهدشت برمیگردد منطقی درب را بر رویش میگشاید و اولین جملهای که دانشی از منطقی میپرسد این است که لباس بسیجی به تنم میآید یا نه؟
شهید رحمتالله دانشی
منطقی میگوید: در همان حال به او گفتم؛ رحمتالله آنقدر این لباس بر تن تو زیبا و قشنگ است که شهادت را میتوان بر قامتت از همینجا مشاهده کرد و همینگونه هم شد و دانشی به آرزوی خود رسید.
اما در این سخن گفتن از درجات سردار بزرگ دفاع مقدس شهید نورالله یزدانپناه در قلم و زبان نمیگنجد، به قول محسن رضایی هر کجا میرفت باید یک درمانگاه صحرایی همراهش بود چرا که بدن این شهید بزرگوار آنقدر آماج خمپاره و تیر دشمن قرار گرفته بود که جای سالم نداشت.
شهید نورالله یزدانپناه نفر اول سمت چپ
یزدانپناه هیچگاه دنبال زندگی دنیوی نبود و در هر حالتی برای شهادت بیتابی میکرد و دست آخر هم به آرزوی خود رسید.
شهیدان تقوی به قدری مؤمن و با تقوا بودند که عبدالمحمد آنها با آن که طلبه بود به اندازه یک عالم بزرگ دینی معرفت علمی و تقوای عملی داشت.
شهید عبدالظریف تقوی هم با این که دانشجو بود و میتوانست بهترین مدارج علمی را طی کند همراه برادر روحانی خود در جبهه حضور یافت و هر دو با شهادت خود افتخاری برای کشور ایران اسلامی شدند تا جایی که عبدالمحمد تقوی شهید شاخص سال 93 شناخته شد.
برادران تقوی شهدای شاخص کشور سمت چپ و نفر و نفر وسط
شهید تقوی در حال راز و نیاز 24 ساعت قبل از شهادت
شهید بازگیر هنگامی که در سال 60 در پادگان آموزشی دوره سه ماهه حضور در جبهه را طی میکرد آن قدر بیتاب بود که روزها را چوب خط میکرد و این سه ماه نزد بازگیر به اندازه 30 سال گذشت شهید بازگیر در نماز مرتب دعا میکرد که خدایا این دوره هر چه زودتر تمام شود.
اما فرمانده شهید سرلشکر پاسدار حاج سیفالله حیدرپور فرمانده تیپ خطشکن 48 فتح در ایام جنگ با درایت و تدبیر خود نام تیپ را بلندآوازه کرد.
نشسته حاج سیفالله حیدرپور و حاج رمضان پیروز در نهر بوفلفل والفجر 8
منطقی در خصوص روحیات شهید حیدرپور میگوید: شبی بارانی مشغول ضبط برنامه اسرای ایرانی از تلویزیون عراق در داخل سنگر خود بودم که دیدم کسی مرا صدا میزند که با تعجب دیدم فرمانده تیپ حاج حیدرپور است.
وی گفت: حیدرپور با لباسهای خیس وارد شد و نشست و فورا بساط چای را برایش آماده کردم تا دوتایی فیلمها را مرور کنیم.
سردار سرلشکر شهید دکتر حاج سیفالله حیدرپور
در همین حین وقتی حاج حیدرپور خواست لباسهای خیس خود را تعویض کند از من خواهش کرد مطلبی را برای کسی تعریف نکند مگر این که روزی حیدرپور شهید شود.
مطلب این بود که بدن شهید حیدرپور از ترکش دشمن تکهتکه بود و آن شهید والامقام نمیخواست کسی از رزمندگان بدن وی را ببیند و به گونهای ریا نشود.
اما خاطره سردار جانباز شهید محمد لطیففر در عملیات والفجر هشت هم خواندنی است.
لطیففر که یک پای خود را در جبهه از دست داده بود همدوش برادران بسیجی و پاسدار در عملیاتها شرکت میکرد.
منطقی میگوید: در عملیات والفجر هشت یادم میآید که به لطیففر گفتیم به دلیل حجم سنگین عملیات به پشت جبهه برگردد و به نوعی او را همراه خود نبردیم.
ایستاده از راست رسول آسویار، جانباز شهید محمد لطیففر، زندهیاد مجید کریمی، سردار جعفر کریمی، عدالتمند و خواجوی. نشسته از راست شهید پرواز، و سایر برادران رزمنده
در حین درگیری با دشمن بودیم که دیدم کسی لنگان لنگان از دور به طرف ما میآید از او پرسیدیم محمد چگونه خودت را رساندی که با مزاح گفت؛ یک قایق دربستی گرفتم و آمدم.
- تهیه و تنظیم خبر : رضا ناظری