کاری که اصولگرایان با خود کردند!
کاری که اصولگرایان با خود کردند!
نگرانی فزایندۀ جناح اصولگرا از جنبش دوم خرداد اما آن را به سمت تعریفی سخت و منجمد و برگشت‌ناپذیر از سیاست سوق داد به طوری که با این تعریف گرچه دوم خرداد را به شکست و اضمحلال و نابودی کشاندند، اما خود نیز به اسارت آن تعریف در آمدند!

به گزارش صبح دنا؛ احمد زید آبادی نوشت:

سیاست چه به عنوان مدیریت جامعه و چه به معنای حفظ و بسط قدرت، از تاریخ باستان تاکنون همواره به عنوان امری سیّال و منعطف تعریف شده است.
بدون باور به سیالیّت و طبعِ انعطاف‌پذیرِ سیاست، قدرت قابل نگهداری نیست. اصولاً پدیده‌ای که به صورت صُلب و نامتغیر و غیرمنعطف ظاهر شود، امکان تطبیق خود با شرایط دائماً متغیر و دگرگون شونده را ندارد و در اصطکاک با آن دیر یا زود دچار فرسایش و فروپاشی می‌شود.
حداقل بخشی قدرتمند از جناح اصولگرا در ایران، تا پیش از دوم خرداد 76 با جریان سیال سیاست دشمنی ویژه‌ای نشان نمی‌داد و نوعی آمادگی برای انعطاف در سر بزنگاه‌های دشوار در آن دیده می‌شد.
نگرانی فزایندۀ جناح اصولگرا از جنبش دوم خرداد اما آن را به سمت تعریفی سخت و منجمد و برگشت‌ناپذیر از سیاست سوق داد به طوری که با این تعریف گرچه دوم خرداد را به شکست و اضمحلال و نابودی کشاندند، اما خود نیز به اسارت آن تعریف در آمدند!
نظریه‌پردازان جناح اصولگرا بخصوص شیخ محمد تقی مصباح یزدی که به منظور بی‌اعتبار کردن اندیشۀ اصلاح‌طلبی، دست‌شان برای استفادۀ بی‌سابقه از تریبون‌های عمومی باز شد، در صدد تدوین و ارائۀ یک ایدئولوژی ضد اصلاحات بر آمدند. این ایدئولوژی جنبۀ ایجابی نداشت و صرفاً در تعارض مطلق با شعارهای اصلاح‌طلبی و به منظور بی‌حیثیت کردن آن ساخته و پرداخته شد.
برای نمونه اگر اصلاح‌طلبان بر مدارا و گفتگو و مذاکره انگشت می ‌گذاشتند، ایدئولوژی ضد اصلاحات همۀ این موارد را بی‌قید و شرط به عنوان عدول از اصول دینی مطرح می‌کرد و به کلی مردود می‌دانست.
ظاهراً افرادی که این نوع ایدئولوژی را سامان دادند چندان دست‌شان از سیاست عملی دور بود که به پیامدهای حرف‌شان توجهی نداشتند و به تدریج این نکته را برای چهره‌های اصولگرا و بخصوص پایگاه اجتماعی آنان جا انداختند که سیاست بویژه سیاست دینی، امری با ماهیت منجمد است که باید آن را با هر نوع هزینۀ گزاف به پیش برد گرچه به نابودی همه چیز از جمله خود منجر شود!
هر چند که هدف اولیه از ساخت و پرداخت این جنس از سیاستِ ایدئولوژیک، به دست آوردن ابزاری مؤثر برای از دُور خارج کردن رقیب و تعقیب منافع خاص جناحی بود، اما در فرجام ماجرا، این خود به ابزاری علیه خود آنها تبدیل شد و با گرفتن قدرت انعطاف از آنان، دست و پای‌شان را برای تطبیق تدریجی با شرایط در حال گذر داخلی خارجی به کلی بست.
نتیجۀ این وضعیت، ایجاد گسلی عظیم بین ذهنیت و عمل اصولگرایان با واقعیات جامعه و جهان شده و بحرانی بی‌سابقه برای آنان رقم زده است.
احتمالاً برخی از چهره‌های اصولگرا به این مشکل واقف شده‌اند اما مشکل بزر‌گ‌تر آنها این است که پایگاه اجتماعی‌شان با اعتقاد و باور به مفهومی از سیاست بار آمده و بدان خو گرفته است که هر نوع انعطاف و تطبیق و نرمش برای عبور از بحران را به معنای عدول و عقب‌نشینی و خیانت تفسیر می‌کنند و امکان همراهی ذهنی در چنین مسیری را ندارند.
پایگاه اجتماعی هر جناح یا گروه سیاسی، طبعاً مهمترین سرمایۀ آن است و رهبران گروه‌ها به راحتی نمی‌توانند منویات آنها را نادیده گرفته و خلاف جهت انتظار آنها عمل کنند.
در واقع، افزون بر آن ایدئولوژی دشخوار، پایگاه اجتماعی اصولگرایان نیز به صورت مانعی جدی برای قدرت چرخش و تطبیق آن با شرایط بغرنج روز در آمده و پای آنان را در پوست گردو آن هم از نوع سوزنی آن فرو کرده است!
آیا اصولگرایان به این مسائل به جدّ می‌اندیشند؟ آیا امکان متقاعد کردن پایگاه اجتماعی خود به تجدید نظر در تصورشان از امر سیاسی را دارند؟ آیا می‌توانند پایگاه اجتماعی خود را تغییر دهند؟
در واقع پاسخ دقیق به این نوع پرسش‌هاست که جهت‌گیری آیندۀ کشور را روشن خواهد کرد.

  • تهیه و تنظیم خبر :
  • منبع خبر : اصلاحات نیوز